جدول جو
جدول جو

معنی شه بن - جستجوی لغت در جدول جو

شه بن
مرتع و چشمه ای در جنوب کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شه بندر
تصویر شه بندر
شاه بندر، دریافت کنندۀ عوارض گمرکی، رئیس بندر، رئیس بازرگانان، بندر بزرگ، بندر آزاد
فرهنگ فارسی عمید
چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیار نازک به شکل اتاقک می دوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا می کنند و درون آن می خوابند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ شَ)
عمر بن سعد الانماری. صحابی است. صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» می آید و به معنای یار و همراه است. اما در سنت اسلامی، به فردی اطلاق می شود که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، ایمان آورده و تا آخر عمر بر ایمان خود استوار مانده است. این واژه بار معنایی خاصی در منابع تاریخی دارد.
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / شِ بُ)
زیر بغل از جامه. خشتچه. کش بن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ءِ شَ)
بنت طلحه بن عبیدالله. از طایفۀ بنی تیم بن مره است. زنی ادیب، فصیح و عالم به اخبار و حکایات عرب بود. مادر او ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق و خالۀ وی عایشه ام المؤمنین است و به خالۀ خود سخت شباهت داشت. عائشه روی خود را نمیپوشانید. شوهر او، مصعب، او را در این باره سرزنش کرد. عائشه گفت خدا مرا صورتی زیبا داده است، دوست دارم آن را به مردمان بنمایانم و روی خویش را نمیپوشم. بخدا سوگند در من عاری نیست که کسی بتواند مرا بدان یاد کند. چون مصعب کشته شد، عمر بن عبیدالله تیمی او را به زنی گرفت. و چون عمر به سال 82 هجری قمری درگذشت، عائشه دیگر شوی نگرفت... حدود سال 110 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(ءِ شَ)
بنت یوسف بن احمد بن الناصر الباعونی، مکنی به ام عبدالوهاب. شاعر بود نسبت او به باعون از قراء عجلون در شرق اردن است. مولد او به دمشق بود، و از علماء آن بلاد لغت و ادب فراگرفت. او راست: بدیعیه که بر آن شرحی نیکو نوشته است، الفتح الحقی، الملامح الشریفه فی الاّثار اللطیفه، در الغائص، منظومۀ رائیه، الاشارات الخفیه فی المنازل العلیه. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به الموشح ص 186 و عقدالفرید ج 5 ص 280 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
گدا. فقیر. گدایی کننده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ شَ تُ نُ ءِ لَ)
جدّ است مر جحذب نسابه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ)
دهی است از دهات کوهسار، تابع هزارجریب در مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 123)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ دِ مُ)
دهی از دهات چهاردانگۀ هزارجریب مازندران. (ترجمه سفرنامۀ رابینو ص 123)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ شَ)
حارث بن سوید. از روات است. در علم حدیث، یکی از مهم ترین ویژگی های روات، دقت در حفظ و نقل روایات است. این افراد باید از حافظه قوی، مهارت در شنیدن، و دقت در تحلیل اسناد برخوردار باشند تا بتوانند روایات پیامبر اسلام (ص) را به درستی به دیگران منتقل کنند. همچنین، روات باید از صداقت و امانت داری خاصی برخوردار باشند تا از هرگونه تحریف و تغییر در احادیث جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ شَ)
زید بن صوحان. از روات است. روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(خَ شَ)
ابن الحر. وی از راویان است و عبدالله از احمد بن مفصل از ابوبکر از ابوحصن از خرشه بن الحر نقل می کند که گفت عمر در تاریک روشن از خواب برمی خاست و روشنی برمی افروخت و سورۀ یوسف برمی خواند. (المصاحف ص 154). روات در تاریخ علم حدیث از اهمیت ویژه ای برخوردارند زیرا توانسته اند با گردآوری و نقل احادیث صحیح پیامبر اسلام، به انتقال صحیح آموزه های دینی کمک کنند. این افراد با تحلیل اسناد روایات، اطمینان حاصل می کردند که تنها احادیث معتبر به نسل های بعدی منتقل می شود و در نتیجه دقت علمی در نقل روایات را ترویج کردند.
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِبَ)
منسوب به پشه بند. پارچۀ پشه بندی. یاپشه بندی، پارچۀ رقیق و تنک برای ساختن پشه بند
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ بَ)
خانه ای از قماش تنک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان. ستاره. ستار. (برهان). پشه خانه. کلّه. (منتهی الارب) (زمخشری). ناموسیه
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ بَ)
از عدد شش، خرس. زاج سور. رسم شب ششم زه. مهمانی ولادت در شب ششم. سوری به شب ششم وضع حمل. (یادداشت مؤلف) ، رسوم و اعمال خرافی زنانه در آن شب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَهْ بَ دَ)
شهبندر. مخفف شاه بندر. رئیس سوداگران و بازرگانان. (ناظم الاطباء) ، رئیس گمرک خانه، بندر آزاد، گمرک خانه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاه بندر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ خوا / خا رَ / رِ)
شیشکی بند. آنکه تحقیر و تمسخر کسی را، از دهان آوازی مخصوص برآورد. (یادداشت مؤلف) :
شیشه بندان ظرافت بهمین می گفتند
محتسب گر گذرد از در می خانه عشق.
صائب تبریزی.
رجوع به شیشکی و شیشه بندی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
میوه ای است ریز و بامغز که مردم آن را می خورند. قسم کوچک بن یعنی، حبه الخضرا باشد. (مخزن الادویه در کلمه حبه الخضراء). رجوع به حبه الخضراء شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ بَ)
نوعی از صفیر که انگشتان بر دهان نهاده آوازی کنند. (غیاث). شیشه بند کردن. سر انگشتی در بن ابهام حلقه کردن و انگشتان دیگر را خم دادن و بر دهان گذاشتن و آوازی برآوردن برای خجل ساختن کسی را. (آنندراج). شیشکی بستن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیشکی و شیشه بند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشه بند
تصویر پشه بند
چادری که از تور ریز یا خیلی نازک مانند اطاقک میدوزند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پشه بند: پارچه پشه بندی (پارچه ای که مخصوص درست کردن پشه بند است)
فرهنگ لغت هوشیار
((~. بَ))
وسیله ای از پارچه توری که برای جلوگیری از آزار پشه آن را با بندها یا میله هایی بر روی بستر نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شه بندر
تصویر شه بندر
((شَ بَ دَ))
رییس بازرگانان، رییس بندر
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر، روستایی از دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
په بن، کلون در، کمک، مدد
فرهنگ گویش مازندرانی
زیربغل
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی